ترس از مدرسه
کودکان دارای مشکل ترس از مدسه از ترس و نگرانی مبهمی درباره احتمال وقوع یک سانحه یا مصیبت صحبت می کنند و غالباً از ناراحتی های بدنی نظیر سردرد، دل درد، یا دل به هم خوردگی شکایت دارند.
ترس از مدرسه
این مشکل با ترس شدید از رفتن به مدرسه مشخص می شود. کودکان مبتلا به این مشکل از ترس و نگرانی مبهمی درباره احتمال وقوع یک سانحه یا مصیبت صحبت می کنند و غالباً از ناراحتی های بدنی نظیر سردرد، دل درد، یا دل به هم خوردگی شکایت دارند. هچنین معمولاً این کودکان ترس خود را از چیزهای مختلف دیگر، از قبیل تاریکی و تنها ماندن نیز بیان می کنند. غالباً تعیین این نکته که چه مقدار از این شکایت ها عملاً با ترس ناشی از محرکهای همراه با رقتن به مدرسه ارتباط دارند و چه مقدار از آنها جنبه ی کنشی داشته و بر اثر تقویت حاصل از نرفتن به مدرسه به علت اعلام سردرد نگهداری شده اند دشوار است.
کندی (1965) بین دو گونه ترس از مدرسه فرق قایل شده است.
نوع 1 دارای شروع ناگهانی بوده و نماینده اولین حادثه از این گونه در سالهای اول مدرسه می باشد. مسئله غالباً در روزهای اول هفته و به دنبال یک بیماری کوتاه مدت و غیبقت مجاز از مدرسه در هفته قبل بروز می کند. کودک معمولاً درباره مرگ و بیماری بدنی مادر خود ابراز نگرانی می نماید. وضع روانی پدر و مادر این قبیل کودکان معمولاً عادی است و بین آنها ارتباط متقابل خوبی برقرار است. آنان در مسئوولیت اداره ی خانواده با هم سهیم بوده و به کوششهایی که جهت کمک به کودک به عمل آید با تفاهم و همکاری واکنش نشان می دهند.
نوع 2 کندی، از سوی دیگر، معرف کودکانی است که خودداری از رفتن به مدرسه قبلاً چندین بار در آنها دیده شده و در شروع اولیه آن نیز تدریجی بوده است. این نوع ناراحتی بیشتر در کلاسهای بالاتر بروز می کند و در هر یک از روزهای هفته ممکن است دیده شود. در این موارد، پدر و مادر کودک فاقد رابطه مطلوب بوده و به نوبه خود مشکلات روانی یا رفتاری خاصی را نشان می دهند. پدر کودک معمولاً علاقه زیادی به خانه و بچه های خود نشان نمی دهد، و پدر و مادر با روش های درمانی که برای بازگرداندن کودک به مدرسه پیشنهاد شود همکاری نمی کنند.
پس از آنکه کودک از رفتن به مدرسه خودداری کند، و به این ترتیب از شرایط ترس زدایی که در آنجا به آنها روبرو می شد اجتناب نماید، ماندن در خانه و خصوصیات تقویت کننده ناشی از آن باعث تقویت بیشتر رفتار اجتنابی می گردد.اجازه تماشای تلویزیون، غذا گرفتن از مادر و دریافت توجه بیشتر به علت "بیمار بودن" همگی دست به دست هم داده و بازگشت کودک را به مدرسه دشوارتر خواهند ساخت. به علاوه، پس از چند روز غیبت از مدرسه، فکر بازگشت از مدرسه نامطبوع تر نیز خواهد شد. کودک مباحثی از درس را از دست داده و به این ترتیب از بقیه کلاس عقب خواهد افتاد و این عقب افتادگی متضمن پیامدهای نامطلوب دیگری خواهد بود.
از آنجا که پرهیز از مدرسه بر اثر حوادث تقویت کننده ای که کودک به هنگام غیبت از مدرسه با آنها روبرو می شود تحکیم می گرددف این نکته مورد توافق قرار گرفته است که برای حصول اطمینان از توفیق اقدامات درمانی این رفتار باید بلافاصله پس از شروع تغییر داده شود.
یکی از دلایل اهمیت زیاد مداخله بلافاصله و بازگردانیدن سریع کودک به مدرسه، در معالجه پرهیز از مدرسه آن است که محروم ماندن از تدریس محتویات درس، شروع مجدد تحصیلات را مشکلتر و بنابراین بازگشت به مدرسه را نیز ناخوشایندتر می سازد. هر گاه جریان تحصیلات عادی کودک برای مدتی قطع شده یا قدرت یادگیری او صدمه دیده باشد، معالجه او مستلزم تقلیل رفتار مغایر با حضور در مدرسه و یادگرفتن همزمان با کوششهای لازم جهت تحکیم رفتار متناسب با یادگیری در او خواهد بود.
برگرفته از کتاب: اختلالات روانی کودکان
نویسنده: پرفسور آلن راس
ترجمه: دکتر امیر هوشنگ مهریار