Menu

روانشناسی فیزیولوژیک

نوبت دهی و پذیرش

شماره های تماس جهت تعیین نوبت در مرکز مشاوره روان آوا، شعبات تهران

شعبه قلهک( شمال و شمال شرق تهران؛ قلهک- جنب مترو قلهک- مرکز مشاوره روزنه (رهیار)
02188253229-09360695153

شعبه گیشا ( غرب و شمال غرب تهران؛ گیشا- جلال آل احمد- مرکز مشاوره شیوا)

02188253229-09360695153

 

شعبه صادقیه (غرب تهران؛ ضلع شمالی ایستگاه مترو صادقیه- مرکز مشاوره فرحبخش)

02188253229-093606951530

تلفن مشاوره ای هوشمند9092301369

خدمات تخصصی ما

مشاوره ازدواج

مشاوره
پیش از ازدواج

مشاوره خانواده

درمان اختلالات روانی و رفتاری
مشاوره تحصیلی وکنکور
مشاوره شغلی

آموزش مهارت های زندگی

مشاوره کودک و نوجوان

بازی درمانی و افزایش خلاقیت در کودکان

خدمات ما در یک نگاه

مشاوره فردی و مشاوره گروهی
ارزیابی هوش
روانشناس کودک
ارزیابی شخصیت
برگزاری کارگاه های آموزشی ویژه عموم
برگزاری کارگاه های آموزشی ویژه متخصصین

آموزش والدین
همکاری با مدارس
همکاری با مهدکودک ها
انجام پروژه های تحقیقاتی

مقالات روانشناسی فیزیولوژیک

عشق چیست؟

عشق چیست؟

عشق از دیدگاه هلن فیشر چیست؟ متن سخنرانی هلن فیشر درباره عشق و فرایند شکست عشقی و نتایج بررسی اثر عشق بر مغز چیست؟

عشق چیست؟
عشق از دیدگاه هلن فیشر چیست؟
متن سخنرانی هلن فیشر درباره عشق و فرایند شکست عشقی، شکست عشقی چیست؟
نتایج بررسی اثر عشق بر مغز از دیدگاه هلن فیشر چیست؟

در این متن سعی شده است تا سخنرانی هلن فیشر درباره عشق ورزیدن که در سلسله سخنرانی های تد برگزار شده است و در واقع نتایج تحقیقات خانم فیشر و همکارانش در خصوص رابطه ی عشق با مغز و بسیاری دیگر از موارد بوده است بیان شود.

متن سخرانی خانم فیشر که عیناً در ادامه می آید بدین شرح است:

در این پژوهش هلن فیشر و همکارانش در مطالعه ای مغز 32 نفر را که دیوانه وار عاشق همدیگر بودند را مورد مطاله قرار دادند. و در کنفرانسی به بررسی و ارائه نتایج پژوهش خود پرداختند.

در این مطالعه 17 نفر از عشق خودشان رضایت داشتند و 15 نفر دیگر دچار شکست عشقی شده بودند. ئو همچنین مطالعه ی دیگری که بر روی افرادی بود که بعد از گذشت 10 تا 25 سال از ازدواجشان ادعا می کنند که هنوز عاشق همدیگه هستند.

بنابراین این داستان کوتاه اون تحقیق هست. در جنگل های گواتمالا در تیگال، معبدی وجود دارد، این معبد توسط بزرگترین پادشاه خورشید، از بزرگترین شهر و بزرگترین تمدن های آمریکایی ها یعنی مایاها ساخته شده است.

اسمش جاسا چان کاویل بوده است، او قامتی بزرگتر از 6 فوت داشته است، و تا 80 سالگی زندگی کرده است. و در زیر این مقبره در 720 بعد از میلاد مسیح به خاک سپرده شده است. کتیبه نویسان مایایی ادعا دارند که او شدیداً عاشق همسرش بوده است.

بنابراین به احترام همسرش معبدی روبروی معبد خودش ساخت. و هر سال در بهار و پاییز، دقیقاً در زمان اعتدالین، خورشید از پشت معبدش طلوع میکنه، و معبد همسرش رو کاملاً با سایه معبد خودش می پوشونه، و هنگامی که خورشید در بعد از ظهر از پشت معبد همسرش غروب میکنه، معبد خودش کاملاً توسط سایه معبد همسرش پوشیده میشه!

بعد از 1300 سال، این دو عاشق، هنوز از آرامگاه شان همدیگر رو لمس می کنند و می بوسند. دور تا دور دنیا مردم عاشق می شوند، برای عشق آواز می خوانند، برای عشق می رقصند. در مورد عشق شعر می سرایند و داستان می نویسند. در مورد عشق افسانه و اسطوره تعریف می کنند. برای عشق غصه می خورند، برای عشق زندگی می کنند، برای عشق می کشند و برای عشق کشته می شوند. همانطور که والت ویتمن یکبار گفت «اوه! من همه چیز را به خاطر تو به خطر می اندازم».

انسان شناسان شواهد عشق رو در 170 جامعه پیدا کرده اند. آنها هر گز نتوانسته اند جامعه ای را پیدا کنند که در اون عشق وجود نداشته باشه.  اما عشق همیشه یک تجربه ی شاد نیست، در یک مطالعه در بین دانشجویان، از اونها سوالات بسیاری در مورد عشق پرسیده شد.

ولی دو سوال از میان آن سوا های بیشتر به چشم خانم هلن فیشر آمده است، این دو سؤال بودند؛

- آیا تا به حال شده کسی که خیلی دوستش داشتید، شما را رد کنه؟

- آیا تا به حال شده کسی رو که خیلی شما رو دوست داشته، رد کرده باشید؟

تقر یباً 95 درصد از آقایان و خانم ها جواب "بله" به هر دو سؤال داده بودند ...

تقریباً هیچ کس از عشق جان سالم به در نمی بره! قبل از اینکه در مورد مغز و عشق چیزی بگوییم، یک شعر را مطرح می کنیم: این شعر قدرتمندترین شعر عاشقانه روی زمین است، البته شعرهای عاشقانه دیگری هم وجود دارند، که البته به همین اندازه خوبند، ولی این یکی خیلی خاص و ویژه هست.

این شعر را در سال 1986 یک کاتاکوتل هندی ناشناس به یک مبلغ مذهبی گفته و با این مضمون هست: »آتش با درد عشق تو از تن من می گذرد، درد با آتش های عشق من و تو از وجودم می گذرد، درد عشق من برای تو مثل جوششی در آستانه فوران است، که از آتش عشق من نسبت به تو استفاده می کند، چیزی را که به من گفتی به یاد دارم، به عشق تو نبست به خودم فکر می کنم، با عشق تو نسبت به خودم از هم پاشیدم، درد و باز هم درد، با عشق من به کجا می روی؟ به من گفته بودند که تو از اینجا خواهی رفت، بدنم با اندوه بی حس است. چیزی را که گفتم یادت بماند، عشق من، خداحافظ عشق من، خداحافظ».

امیلی دیکنسون نوشته؛ «جدایی، همه چیزی هست که کافیه از جهنم بدونیم».

چند نفر در طول میلیون ها سال تکامل انسان ها از این موضوع، رنج برده اند؟

چند نفر در سرتاسر دنیا هم اکنون در حال رقص و شادی هستند؟

عشق یکی از قوی ترین احساسات روی زمین هست. در نتیجه سالیان پیش تصمیم گرفتم که نگاهی به مغز بیندازم و این حس جنون آمیز را مطالعه کنم.

اولین بررسی ما راجع به آدم هایی که عاشق همدیگه بودند در سطح وسیعی در رسانه ها مورد پوشش قرار گرفت، بنابراین خیلی کوتاه درباره اش می گویم: ما در بخشی کوچک، نزدیک ریشه ی مغز که به آن Ventral Tegmental می گوییم، فعالیت هایی پیدا کردیم. ما در بعضی از یلول ها که به اونها سلول های A10 می گوییم، فعالیت هایی پیدا کردیم. سلول هایی که در واقع سازنده دوپامین که یک تحریک کننده طبیعی هستند، و اون رو به خیلی از بخش های مغز ترشح میکنن. در واقع این قسمت، VTA، بخشی از سیستم پاداش دهی مغز هست.

اون در سطح خیلی پایین تری از پروسه های شناختی مغز عمل می کنه! و در سطحی پایین تر از احساسات. و مربوط به بخشی هست که ما به آن هسته خزندگانی مغز می گوییم.

که مربوط به نیاز و خواهش و تمنا و انگیزه، میل داشتن است. در واقع، دقیقاً همون بخش از مغز هست که ما اون فعالیت رو پیدا کردیم جاییه که وقتی کسی تحت هجوم کوکایی قرار میگیره، به فعالیت در میاد. ولی عشق خیلی بیشتر از نئشه ی کوکائین هست.

حداقلش اینه که نئشه ی کوکائین از بین میره، اما عشق یک جور وسواس فکریه، عشق شما رو تسخیر خوش میکنه و حس خود بودن رو از آدم میگیره.  فرد عاشق نمیتونه جلوی خودش رو بگیره که راجع به یک نفر دیگه فکر نکنه، یک نفر توی مغزش جا خوش کرده.

مثل یک شعر قرن هشتم ژاپنی که گفته "آرزو و اشتیاق من زمانی برای توقف نداشت"

عشق مهار نشدنیه!  وسواس فکری میتونه بدتر بشه وقتی کشی از طرف عشقش رد بشه،

در این پژوهش من (هلن فیشر) و لوثی براوون (متخصص مغزشناسی پروژه) در حال بررسی اطلاعات آدم هایی هستیم که بعد از رد شدن از طرف مقابلشون و جدایی، آنها را داخل ماشین اسکن گذاشتیم. واقعاً همراه کردن این افراد برای این کار خیلی خیلی سخت بود چون اونها در حالت بسیار بدی قرار داشتند.

به هر حال  ما یک سری فعالیت هایی در سه قسمت مغز پیدا کردیم. ما فعالیت هایی رو در بخشی از مغز، دقیقاً همان بخش که به عشق شدید مربوط میشه پیدا کردیم.

 جدایی بین دو نفر وقتی پیش میاد، چیزی که فرد عاشق خیلی تمایل داره انجامش بده اینه که بتونه فرد مورد نظرش رو فراموش کنه و بتونه به زندگشی ادامه بده.

اما نه! اتفاقاً در چنین شرایطی فرد خیلی سخت تر و بیشتر عاشق خواهد شد.

همانطور که ترنش ساشر یک شاعر رومی گفته " هرچه قدر امیدم کمتر است، عشقم داغتر است".

در واقع ما الان میدونیم که چرا اینطوره!

2000 سال بعد از این شعر، ما میتونیم این رو توی مغز توضیح بدیم. که بخش پاداش دهی مغز، برای خواهش و انگیزه و تمنا برای تمرکز، فعال تر میشه هنگامی که فرد نمیتونه که چیزی رو که میخواد به دست بیاره!

و در مورد بحث ما بزرگترین جایزه زندگی؛ که یک همسر و شریک مناسبه. ما در قسمت های دیگری از مغز هم فعالیت هایی پیدا کردیم.

در بخشی از مغز که مربوط به محاسبه کردن سود و زیان هست، میدونید میدونید فرد اونجا دراز کشید، داره به عکسش نگاه میکنه، و داخل ماشین اسکنه، و داره با خودش سبک و سنگین میکنه که چه اشتباهشی ازش سر زد که خراب شد؟

چطور و چه چیزی رو از دست داده؟

در واقع لوثی و من یک جک راجع به این موضوع داریم، از نمایشنامه دیوید ماهت؛ و توی اون نمایشنامه دو نفر کلاهبردار هستند و زند  که داره سر یکی از اون مرده های کلاهبردار رو کلاه میگذاره، و مرده به زن  نگاه میکنه و میگه؛ "اوه! تو اسب بدی هست، من روی تو شرط نمیبندم"

و حقیقتاً همین بخش از مغز، مرکز هسته accumbens، که وقتی طرف داره بردها و باخت هاش رو اندازه میگیره، فعال میشه.

همچنین این بخش از مغز وقتی فعال میشه که کسی برای سود و زیان های بزرگ میخواد ریسک بزرگی کنه! و در نهایت، ما فعالیت هایی رو در قسمتی از مغز پیدا کردیم که به وابستگی شدید به فرد دیگری مربوطند.

عجیب نیست که مردم در سرتا سر دنیا از آن رنج می برندو جنایت هایی هم بر پایه احساسات خیلی زیاد اتفاق می افته و وقتی کسی در عشق شکست میخوره، نه تنها در عشق غرق میشه، بلکه حس وابستگی شدیدی نسبت به اون فرد پیدا میکنه.

علاوه بر این بخش پاداش دهی مغز هم داره کار خودش رو میکنه، و طرف انرژی و تمرکز خیلی شدیدی رو در درون خودش حس میکنه، انگیزه خیلی شدید و میل به ریسک کردن همه چیز، برای به دست آوردن بزرگترین جایزه ی زندگی.

حالا ما از این آزمایش چه چیزی یاد گرفتیم؟ که دوست داریم اینجا اعلام کنیم و نتیجه ی تمام این بحث ها چیست؟

در درجه اول ما به این نتیجه رسیدیم که عشق یک محرکه، یک محرک اولیه و ابتدایی برای جفت یابی. یک محرک جنسی نیست، محرک جنسی فرد رو به سمت طیف مختلفی از شریک های جنسی سوق میده، اما عشق باعث میشه فرد انرژی جفت یابی اش رو روی فقط یک نفر متمرکز کنه و پس از جفت یابی فقط به جفت گیری با این فرد مختص و منحصر به فرد اقدام میکنه.

فکر می کنم بعد از همه ی شعرهایی که راجع به عشق خواندم، اونی که همشون رو خلاصه میکنه رو افلاطون گفته و بیش از 2200 سال از اون زمان میگذره.

گفته؛ خدای عشق در حالت نیاز زندگی میکنه، یک نیازه و یک انگیزه است. یک بی تعادلی پایدار است. مثل گرسنگی و تشنگی، و از بین بردنش تقریباً غیر ممکن هست.

همچنین من به این نتیجه رسیدم که عشق یک نوعی از اعتیاده، یک اعتیاد کاملاً عجیب و شگفت انگیز که تا وقتی که اوضاع خوب پیش میره و حقیقتاً همه ی شاخص های اعتیاد رو داره. کاملاً روی طرفش تمرکز میکنه، بی وقفه بهش فکر میکنه، تمنا و خواهش نسبت بهش پیش میاد و واقعیت تحریف میشه! و برای به دست آوردنش طرف حاضر میشه ریسک های بزرگی کنی.

و سه شاخصه ی اصلی اعتیاد رو داره!

1. تاب و تحمل : یعنی لازمه که بیشتر طرف رو ببینه، بیشتر و بیشتر ...

2. عقب نشینی

3. و در نهایت عود کردن نیاز،

دوستی دارم که به تازگی در حال فراموش کردن یک رابطهی عشقی خیلی وحشتناکه، تقریباً هشت ماهه که از جایی شون گذشتهف و داره کم کم حس بهتری پیدا میکنه. یه روز که داشت تو ماشینش رانندگی میکرد، یه دفعه از رادیوی ماشینش اهنگی رو میشنوه که اون رو یاد عشق اش میندازه، و نه تنها خواستن و تمنا یکدفعه سراغش میاد، بلکه مجبور شده ماشین رو به کنار جاده بکشونه و گریه کنه.

بنابراین دوست دارم جامعه پزشکی، حقوقی و حتی آکادمیک سعی کنند متوجه بشوند که حقیقتاً، عشق یکی از اعتیاد آورترین پدیده های روی زمینه!

همچنین دوست دارم به جهانیان بگم که حیوانان هم عاشق می شوند. هیچ حیوانی روی این سیاره وجود نداره که با هر کسی که پیش بیاد رابطه جنسی برقرار کنه! خیلی پیر، خیلی جوان، خیلی کثیف، خیلی احمق هم که باشن، این کار رو نمیکنند. مگر اینکه داخل یک فس یا توی یک لابراتوار باشند.. و میدونید اگر کسی همه ی عمرش رو در یک جعبه ی کوچیک بگذرونه، روی این موضوع که با کسی رابطه ی جنسی برقرار کنه زیاد سخت گیر نمیشه ...

ولی من در میان صدها موجود بررسی کردم، و در همه جای دنیا وحش، حیوان ها بر می گزینند. و در واقع رفتارشناسان و جانوران این قضیه رو میدونند. اونها در مورد رفتار برگزینندگی حیوانات بیشتر از هشت کلمه رو نام بردند:

جماع انتخابی، انتخاب جفت، انتخاب همسر و انتخاب جنسی.

و در واقع سه مقاله آکادمیک هست که در اونها به این علاقه و جاذبه پرداخته اند، که ممکنه فقط برای یک ثانیه طول بکشه، ولی یک علاقه و کشش صریح و قطعیه، و همچنین دقیقاً همون قسمت از مغز، قسمت سیستم پاداش دهی، یا موارد شیمیایی که از طریق بخش پاداش دهی درگیر هستند.

در واقع من فکر می کنم جذب و علاقه حیوانات میتونه آن لحظه ای باشه...

شما میتونید ببینید که یک فیل به صورت آنی و لحظه ای میره به طرف فیل دیگه.

و فکر میکنم که این در واقع بنیان و اساس چیزیه که به آن "عشق در نگاه اول" میگوییم.

معمولاً مردم  از من می پرسند.آیا چیزایی که راجع به عشق میدونم اون رو واسم بی مزه کرده؟ و من هم به سادگی جواب میدم، به سختی یکی ممکنه تک تک مواد تشکیل دهنده یک کیک شکلاتی رو بدونه، و وقتی که اون نشسته و داره شکلات رو میخوره، همچنان میتونه ازش لذت ببره و دقیقاً من همهمون اشتباهاتی رو انجام میدم که دیگران هم می کنند. ولی اطلاعات من، درک و همدردی من رو برای زندگی انسان خیلی عمیق تر کرده است.

در واقع وقتی دارم توی نیویورک (NYC) به کالسکه های بچه ها نگاه میکنم، یک مقدار براشون متأسف میشم و در واقع بعضی وقت ها یک مقدار برای مرغی که تو ظرف شامه متأسف میشم، وقتی که به پیچیدگی سیستم مغز فکر میکنم. جدیدترین تحقیق ما توسط همکارم ارت ارول به وجود آمده، که آدم هایی رو میگن هنوز عاشق همدیگه هستند. و در یک رابطهی طولانی مدت بودند رو داخل دستگاه ام. آر. آی عملیات بندازیم.

ما تا حالا 5 نفر رو داخل ماشین قرار دادیم، و حقیقتاً، ما هم به همون نتیجه رسیدم، اونها دروغ نمیگن. ناحیه های مغزی که به عشق شدید مربوط اند. هنوز بعد از 25 سال فعال می شوند. هنوز سؤالات زیادی راجب به عشق میشه پرسید و پاسخ داد. سؤالی که الان دارم روش کار میکنه.

و فقط و فقط میخوام خیلی مطرحش کنم اینه که؛ "چرا یک نفر عاشق شخص بخصوصی میشه، و عاشق یکی دیگه نمیشه؟"

من هیچوقت این فکرم به مغزم نمی رسید، اما سایت Match.com که یک سایت قرار ملاقات گذاشتن اینترنتی هست. سه سال قبل یکی اومد و این سؤال رو از من پرسید؛ و من بهشون گقتم من نمیدونم.

میدونم چه اتفاقی داخل مغز میافته، وقتی کسی عاشق میشه، ولی نمیدونم چرا کسی عاشق یک نفر میشه. به جای اینکه عاشق دیگری باشد. بنابراین دلیل اینکه من سه سال گذشته رو روی این موضوع کار کردم، دلایل زیادی داره که روانشناس ها میتونن بگن! که چرا یکی عاشق یک نفر میشه، به جای اینکه عاشق یکی دیگه بشه!

ما گرایش داریم عاشق کسی بشیم، که از نظر اجتماعی باهاش هم سطح هستیم، از نظر هوش هم سطح هستیم، و از نظر زیبایی ظاهری و قیافه هم سطح هستیم، و از نظر نظر ارزش های مذهبی همسطح هستیم. مطمئناً دوران کودکی نقش بزی میکنه ولی هیچ کس نمیدونه چه جوری و تقریباً همی ی چیزهایی که روانشناس ها میدونن همینه! نه، اونها هیچوقت راه جور شدن دو نفر رو که با هم رابطه خوبی میسازند رو پیدا نکردند.

بنابراین، داره کم کم این به نظرم میاد که احتمالاً پارامترهای بیولوژیکی آدم ها به سمت بعضی بیشتر از بقیه می کشوندشون. من یک پرسشنامه آماده کردم تا ببینم که تا چه حدی شخص پرسش شونده تستسترون، دوپامینو استروژن و سرتونین انتشار میده!

فکر میکنم ما انسان ها 4 نوع تیپ و شخصیت رو از طریق تکاملی بوجود آوردیم.

با توجه به نسبت ماده هایی شیمیایی بالا در مغز و روی سایت قرار ملاقاتی که خواسته ام. که اسمش Chemistry.com هست، یه سری سوال رو پرسیدم که ببینم طرف تا چه حد این ماده های شیمیایی رو از خودش بروز میده...

و میبینم چه کسی چه کسی رو برای عاشق شدن انتخاب میکنه. و 3.7 میلیون نفر در آمریکا این پرسشنامه رو تکمیل کردند و حدود 600 هزار نفر از 33 کشور دیگر، و من دارم اطلاعاتی رو کنار هم قرار میدم و یه جورایی عشق ورزیدن همیشه جادویی و سحر انگیزه، ولی من فکر میکنم که به فهم این مسأله نزدیکتر خواهم شد که چرا وقتی کشی وارد یک اتاق میشه و همه ی آدم های اون اتاق هم درجه و هم زمینه همدیگه هستند رو از نظر هوش و زیبایی در یک رده هستند با طرفی که وارد اتاق شده و هم رده هستند، اون طرف به سمت همه اونها کشش نداره؟

من فکر می کنم بیولوژی در آن مٍر هست و فکر می کنم در چند سال آینده به جایی برسه که همه مکانیزم های مغزی که باعث کشیده شدن ما نسبت به یک نفر به جای یک نفر دیگه میشه رو بفهمیم بنابراین با این صحبتم رو تموم میکنم.

این ها آدم های مسن تر من هستند. فالکنر یکبار گفته؛ "گذشته نمرده است، حتی نگذشته است"

حقیقتاً همراه خودمون کوله بار زیادی از گذشته رو توی مغزمون حمل میکنیم. و یک چیزی هست من رو به سمت تعقیب کردن برای فهمیدن ذات انسانی می کشونه، و این من رو یاد اون میندازه. دو زن رو در نظر بگیرید، زنها تعریف جداگانه ای از صمیمیت نسبت به مردها دارند، زن ها با هم از طریق صحبت کردن چهره به چهره خودمونی و صمیمی میشن. زن ها به سمت همدیگه میچرخن، کاری رو میکنیم که بهش خیره شدن قاطع میگوییم و بعدش شروع به صحبت می کنیم.

این راه صمیمی شدن در زنهاست، فکر میکنم که این، در طول میلیون ها سال در نگه داشتن بچه رو به روی صورتش، گول زدنش، تنبیه و سرزنش کردنش، آموختن لغت و گفتاربه کودک به وجود امده است.

مردها صمیمت رو از طریق صحبت کردن به شیوه ی پهلو به پهلو با همدیگر به دست میارن، همینکه یکیشون سرش رو بالا میاره اون یکی سرش رو بر میگردونه، فکر میکنم این در طی میلیون ها سال ایستادن، نشستن پشت بوته ها، و نگاه کردن به جلو به صورت مستقیم، در حالیکه سعی می کردندبا سنگ بزنند به سر یک بوفالو به وجود آمده است ...

فکر میکنم در طول میلیون ها سال مردها با دشمنان شون رو برو شدند، با دوستانشون به صورت پهلو به پهلو نشستند. بنابران جمله ی آخر من اینه که؛ عشق درون ماست، شدیداً توی مغزمون جاری شده، کار سخت ما این هستش که همدیگه رو بفهمیم و درک کنیم.

 هلن فیشر

گروه مشاورین وب سایت روان آوا

www.ravanava.com

استفاده از این متن با ذکر و معرفی منبع (سایت روان آوا) بلامانع است.

چاپ
55403 به این مطلب امتیاز دهید:
3.9

لطفا برای ارسال نظر وارد سایت شوید یا ثبت نام نمایید

x

مشاوره ازدواج

مشاوره تحصیلی

soap2day